الیناالینا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

الینا دخترمون

دنیای کوچکی که یک باره بزرگ میشه

دخترم  امروز می خوام یکم دردو دل کنم برات چون حتما یه روزایی هست که از مامان میپرسی؟ از این دنیا از ادماش از ....  دنیای که تو قراره اروم اروم بیای توش یه کمی با دنیای که توش هستی الان فرق می کنه ! اولش که میای تو این دنیا من و بابا همه رندگیمون تو می شی چون تو یه انسان بی گناهی که نیاز داری همه جوره از طرف ما حمایت بشی فکر کنم که این کارو خوب بلد باشیم، میگن تو وجود همه مادر پدرا خدا قرار داده !!  بعدا که بزرگ میشی و کمتر به من وبابا احتیاج پیدا می کنی و مستقل تر میشی همه چیز یه رنگ دیگه پیدا می کنه  هم قشنگ تر میشه هم سخت تر این طوری که زندگی رنگ می گیره  پس مامان هیچ وقت نترس... نترس از : زمین خوردن و د...
31 مرداد 1391

sky angel

my little sky angel  I want to type one post in english it may has lot of mistake but I really enjoy to  do this!!! I went to dr yesterday and found a lot of good news you were grow better than before My aunt wrote some enjection for your health !!! they have been terrible & expensive but I like them because I remmeber they are help you to become healthy and happy girl  you will be stronger in English hopefully  so you can correct my mistake  Honey please come  in best time !!!!   ...
25 مرداد 1391

اتاق دختری در دست ساختمانD:

پسته خندان من عزیزم دیروز بالاخره اتاق شما تمیز شد و وسایل ها کم کم سر جاش رفت البته هنوز کامل نیست فقط ازون شلوخ پلوغی در امد دست مامانی درد نکنه حسابی زحمت کشید عالی شد دیگه هر چی هر جور بود جا دادیم تو اتاق های دیگه و خیالمون راحت شد البته هنوز اتاق شما را درست نچیدیم و منتظریم تا یک سری ریز کاری های مونده رو بابا جونت راست و ریس بکنه بعد کامل بچینیم!! حالا از حال و روز خودمون بگم شما که کلی تنبل شدی انقدر ارام شدی به زور به خودت  تکون میدی  مامان طفلکی هم که نگو تمام بدنش میخاره مخصوصا دست وپای مامان  عزیز دلم دعا کن زودتر خوب بشم!!! اتاقت که اماده بشه عکس می گیرم میزارم !! دوست دارم پسته کوچولو!!   ...
19 مرداد 1391

بی خوابی

عزیز مامان سلام  نمیدونم این دو روز چی کشیدی ولی خدا کنه که مشکلی برات ایجاد نشده باشه مامانی اصلا حال و روز خوبی نداشت معلوم نبود چرا مامان تب کرده بود و تمام بدنش درد میکرد!!حال بدی داشتم طبق دستور پزشکم فقط حق داشتم تب بر بخورم تا خوب بشم اونم مامانی از ترسش کمتر مصرف میکرد !! حالا داره یک کمک حالم بهتر میشه! پا قدم شما ما امسال کلی مهمونی رفتیم ماه رمضونی مادربزرگ مامان یه مهمونی داد که خیلی خوش گذشت ولی خوب چی بگم بعدش مامان از دماغش در اومد !! الانم که می بینی کله صبحی مامان برات داره می نویسه برا اینه که بعد نماز و مامان هر کاری می کنه خوابش نمی بره حالم هم خیلی مساعد نیست دیشب بابایی برا من و مامانی کباب خرید فکر کنم همین ...
14 مرداد 1391

یه بوس کوچولو

سلام عشق مامان  قربونت برم امروز رفتم دکتر حال شما رو بپرسم دکترت گفت نی نی کوچولو مونده  خیلی تو راه غصه خوردم دکتر گفت مامانی باید بیشتر به خودش برسه تا دخترش بزرگ بشه دیگه باید قوی بشم تا بتونم از دخملم نگهداری کنم اول از همه که باید دیگه مثل دختر کوچولو ها هی    بعد باید دیگه کمتر کارای خونه رو بکنم  اخرشم باید به بابایی که مثل تخم چشماش ازمون نگهداری می کنه بگیم بیشتر هوامونو داشته باشه عزیزم قول بده این دفعه گنده تر بشی والا مجبوریم زودتر بیاریمت تو این دنیا من دوست دارم خودت تصمیم بگیری کی بیای بغل مامان         ...
9 مرداد 1391

فرشته ی من

سلام سلام  حال شما دختر کم؟؟؟؟ عزیزم ماه رمضان هم شروع شد امسال من یه کم بخاطر دخترم مراعات می کنم  دایی مهربونت تازه اومده یه  هفته دیگم میره چند دست لباش برات اورده که من لحظه شماری میکنم تا یه روز اینارو تنت کنم!!! دیروز منو تو با مامانی با یکی از خاله های مهربونت رفتیم برات تخت بخریم !! رو تختی تختم سفارش دادیم اونم خیلی قشنگ شد!! حالا اگه چیدم شاید عکسشو گزاشتم اینجا قربون دخترم بشم با این وسایل خشملش !!! فدای مامانی هم بشیم که انقدر برای شما زحمت میکشه دستش درد نکنه      ...
2 مرداد 1391
1